کارآفرینی و کسبوکارهای مخاطرهآمیز، محرکتوسعه اقتصادی است و کارآفرینان که در راس کسبوکارهای مخاطرهآمیزند در جستوجویفرصتها هستند و خلاقیت، ابزاری برای موفقیت آنان محسوب میشود. معمولا کارآفرینیو رفتار کارآفرینانه در هر زمینهای قابل پیگیری است، مهمترین این زمینهها عبارتاست از: کسبوکارهای بازرگانی و تجاری، امور اجتماعی، امور علمی، امور هنری، امورورزشی، امور اکتشافی و ماجراجویانه و بسیاری از زمینههای اجتماعی و فرهنگی واقتصادی دیگر. صاحبنظران تقسیمبندیهای مختلفی از کارآفرینی ارائه کردهاند که ازمیان آنها تقسیمبندی «کورنوال و پرلمن» کاربرد بیشتری دارد.
براساس این تقسیمبندیکارآفرینی در سه شکل کارآفرینی مستقل یا فردی1، کارآفرینی درون سازمانی2 و سازمانکارآفرین3 ظاهر میشود.
کارآفرینی مستقل یا فردی
تشخیص اینکه کارآفرینان چه کسانی هستند؟ چه فعالیتیانجام میدهند و دارای چه ویژگیهای روانشناختی، جمعیتشناختی و رفتاری هستند؟آغازگر مطالعات گسترده اندیشمندان حوزههای مختلف دانش بشری و دستیابی به نتایجارزشمند و متنوعی بوده است. «رونستات» معتقد است که کارآفرینی فرآیند ایجاد ثروتاست و کارآفرینی مستقل فرآیندی است که یک شخص بهطور آزاد و مستقل فعالیتکارآفرینانه را به ثمر رسانده و برای شروع کسبوکار منابع لازم را جمعآوری و بسیجمیکند و با تاکید بر نوآوری و توسعه فرآیند تولید(کالا یا خدمات) با برنامهریزیدر راستای ایده خلاقانه خود به پیشرفت دست مییابد و برای تاسیس، رشد یا توسعهسازمان کوچک و نوپای خود نیاز شدیدی به حمایت مالی سرمایهگذاران و نقشه کاری جامعدارد.
کارآفرینی درون سازمانی
از اوایل دهه 1980 هجوم سازمانها بر نوآوریبرای بقا و رقابت با رقیبانی که بیش از پیش در صحنه بازار ظاهر میشدند، موجبهدایت فعالیتهای کارآفرینانه به درون سازمانها شد و کارآفرینی بهطور فزایندهایمورد توجه مدیران قرار گرفت تا آنها نیز بتوانند به اختراع و نوآوری و تجاری کردنمحصولات و خدمات خود بپردازند. در این دوره صاحبنظران و محققان، کانون توجه خودرا به چگونگی القای کارآفرینی در ساختار اداری سازمانهای بزرگ معطوف کردند وانجام اقدامات و فعالیتهای مخاطرهآمیز را نسبت به برنامههای جاری خود ارجحدانستند. علاقه فزاینده به کارآفرین کردن سازمان و تلاش در جهت نهادینه کردن فرهنگکارآفرینی در آن موجب شد تا استراتژیهای گوناگونی برای ایجاد کارآفرینی در سازمانطراحی شود. با مطالعه سیر تکامل دیدگاههای مختلف میتوان دو نوع استراتژی اصلی رادر این رابطه برشمرد:
1. استراتژی ایجاد سازمانکارآفرین
2. استراتژی وجود فردکارآفرین در سازمان یا کارآفرینی درون سازمانی
در استراتژی نوع اول، محور اصلی خود سازمان استو با ایجاد تغییراتی در ساختار، فرهنگ و رفتار سازمان این رویکردایجاد میشود و درنهایت یک بینش و فهم مشترک در بین مدیران و کارکنان مبتنی بر خلق تفکر جدید، نگاهجدید و در نهایت محصول یا خدمات جدید گسترش مییابد؛ درحالیکه در استراتژی نوعدوم تاکید بر کارآفرینی فردی و گروهی است که نهایتا منجر به تکمیل و اجرای یک تفکرخلاق در درون سازمان میشود. بنابراین کارآفرینان درون سازمانی میتوانند دراستخدام سازمانها درآیند و به تبع محدوده اختیارات سازمانیشان با یک کارآفرینمستقل تفاوت دارد؛ زیرا فرد کارآفرین در سازمان نمیتواند مانند یک کارآفرین مستقلاز ابتدا تا انتهای فرآیند نوآوری را دنبال کند.
پینکات (Gifford Pinchot) که برای اولین بار واژه «کارآفرینی سازمانی» را وارد ادبیاتکارآفرینی کرد، معتقد است چناچه فردی در سازمانهای بزرگ سنتی همچون یک کارآفرینمستقل فعالیت کند و فعالیت وی موجب ایجاد واحدی جدید در سازمان، ارائه محصولات وخدمات و فرآیندهای جدید شود و با منابع جدید به بازارهای تازه دست پیدا کند وسازمان را به سوی رشد و سودآوری سوق دهد، به آن کارآفرینی سازمانی گویند. بنابراینکارآفرینی سازمانی یا درونسازمانی شامل پرورش رفتار کارآفرینانه در سازمانی استکه قبلا تاسیس شده و فرآیندی است که محصولات یا فرآیندهای نوآورانه با خلق فرهنگکارآفرینانه در یک سازمان ایجاد میشود. در این نوع کارآفرینی یک سازمان، محیطی رافراهم میسازد تا اعضا بتوانند در امور کارآفرینی مشارکت کنند و طی آن محصولات،خدمات یا فرآیندهای نوآورانه از طریق ایجاد فرهنگ کارآفرینانه به ظهور میرسند.
امروزه رقابت تنگاتنگ و شدید بین سازمانها،کاهش کارآمدی مدیریت سنتی در این عرصه و رشد سریع سازمانهای کوچک موجب شده است کهسازمانها اهمیت ویژهای برای نوآوری قائل شوند؛ زیرا نوآوری را تنها تضمین خودبرای بقا در عرصه رقابت میدانستند، از این رو سعی کردند افراد خلاق و کارآفرین راکه پدیدآورندگان اصلی محصولات و خدمات نو در سازمان بودند تشویق و ترغیب کنند کهدر سازمانها بمانند و ایدههای خود را در سازمان محقق سازند. پینکات این افراد راکارآفرین سازمانی نام نهاد. او در سال 1985 از ترکیب واژههایEntrepreneurship و Coporate و Intra واژهIntrapreneurship یعنی کارآفرین سازمانیرا ابداع کرد و او را فردی تعریف کرد که در سازمانهای بزرگ همچون یک کارآفرینمستقل فعالیت میکند و فعالیت وی ایجاد واحدهای جدید در سازمان، ارائه محصولات،خدمات و فرآیندهای جدید است که سازمان را به سوی رشد و سودآوری سوق میدهد. تعریفیکه پینکات ارائه میدهد شباهت زیادی با کارآفرینی مستقل دارد، تنها تفاوت آن دراین است که در داخل سازمانی که قبلا به وجود آمده، انجام میپذیرد. شومپیتر عمدهفعالیتهای کارآفرینان سازمانی را شامل توسعه کالا و خدمات جدید، معرفی روشهایجدید تولید، تشخیص بازارهای جدید، پیدا کردن منابع جدید و توسعه و بهبود سازمان میداند.کارآفرینان سازمانی نمیتوانند به راحتی از کنار مسائل و مشکلاتی که میبینند،بگذرند. آثار و نتایج همه مسائل را میدانند و همواره به دنبال راهحلی برای آنهاهستند. دائما طرح و ایده جدیدی در ذهن میپرورانند و هرگز از عملکرد فعلی راضینیستند. آنها آرمانگرا هستند و توانایی خوبی در تبدیل فکرها و ایدهها به محصولسودآور دارند و بالاخره اینکه کارآفرینان سازمانی با ایجاد نوآوری در سازمان موجبتحول اساسی در آن شده و همواره پیشتاز توسعه محصولات و خدمات جدید یا اصلاح کنندهفرآیند و ساختار تولید و در کلیه فرآیند ناظر یا مجری هستند.
در پایان میتوان گفت که کارآفرینی کلید توسعه هر جامعهای است وبهواسطه آن، جامعه در مسیر رشد و توسعه قرار میگیرد. کارآفرینی بر میزان اشتغالجامعه، بهبود کیفیت زندگی افراد و سطح رفاه اجتماعی، توزیع متناسب درآمد، کاهشاضطرابهای اجتماعی و ایجاد آرامش نسبی در جامعه، بهرهبرداری مناسب از منابع وفعال شدن آنها برای بهرهوری ملی، افزایش منفعت اجتماعی و... تاثیر بسزایی دارد.به باور بعضی از اندیشمندان، کارآفرینی از ابزارهای مهم توسعه اقتصادی به شمار میآیدکه مهمترین اثر خود را از طریق افزایش اشتغال در جامعه بر جای میگذارد. آنانمعتقدند که استفاده بهینه از منابع، تنوع تولیدات و صادرات، افزایش ارزش افزوده،رقابت بر مبنای شایستگی و شناخت مزیتهای نسبی در سطح مالی که از جمله ابعاد توسعهاقتصادی به حساب میآید، بر اثر رشد کارآفرینی حاصل میشود.